تیارا تیارا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

تیارا پرنسس خونه

تولد پر ماجرا

واي ابجي جونم 7 شهريور تولدته مي خوايم برات تولد بگيريم انشا ا... وقتي تولدت برات گرفتيم عكساشو هم ميزاريم ديشب تولد امير عباس بوديم خيلي خوش گذشت ولي تو بعضي اوقات بهونه مي گرفتي و گريه مي كردي چون دوست داشتي تو شمع رو فوت كني و كيك رو توببري وتو همه ي عكس ها باشي .خلاصه خيلي بهونه مي گرفتي ولي ماماني از عمه اجازه گرفت وتو قسمتي از كيك رو بريدي  با همون كار خيلي خوشحال شدي تازهاونجا كلي رقصيدي براي امير عباس يك شلوارك زرد و نلرنجي خريديم وسط هاي تولد بود كه يك دفعه بارون شديد اومد  ماماني هم فرداش مي خواست فرش هارو بشوره ولي از شانس بد ما اينجوري شد و رعدوبرق هاي وحشتناك  ...
23 مرداد 1393

خونه ي مادر جون

ديشب واسه افطار خونه مادر جون بوديم  عمه ها اونجا بودن .تو مدام شيطوني مي كردي با امير عباس دنبال هم مي كرديد.دم اذان يه دفعه افتادي رو استكان ها.پات چسبيد به كتري مدام ازترس آمپول مي گفتي من حالم خوبه بريم خونمون عمو مصطفي مي گفت سيب زميني بذاريد بابا مي گفت پماد بزنيد ما اومديم خونمون تيارا مي گفت مامانم جيگرم من هيچيم نشده سيب زميني نذار گو جه نذار سس نذار امپول نزن خوب مي شم مامانم شربت خواب داد اونم رو تاب چشاش عربي مي رقصيد تا خوابش برد  خلاصه بازم بازم از خونه مادرجون با گريه برگشت      ...
1 مرداد 1393

فرشته

سلام آبجي گلم بابا برات دوچرخه خريده وهمش تو حياط مادرجون دور مي زني گاهي وقتا مي افتي وكلي گريه ميكني تو تابستون بابا تو رو ژيمناستيك ثبت نام كرده حالا هم خيلي خوشحالي اونجا دوست هم تو جلسه ي اول پيدا كردي اسمشون:عسل.ابولفضل.مبينا. بود  كلاس قران هم ثبت نامت كرديم   ...
25 خرداد 1393