تیارا تیارا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

تیارا پرنسس خونه

خونه ي مادر جون

ديشب واسه افطار خونه مادر جون بوديم  عمه ها اونجا بودن .تو مدام شيطوني مي كردي با امير عباس دنبال هم مي كرديد.دم اذان يه دفعه افتادي رو استكان ها.پات چسبيد به كتري مدام ازترس آمپول مي گفتي من حالم خوبه بريم خونمون عمو مصطفي مي گفت سيب زميني بذاريد بابا مي گفت پماد بزنيد ما اومديم خونمون تيارا مي گفت مامانم جيگرم من هيچيم نشده سيب زميني نذار گو جه نذار سس نذار امپول نزن خوب مي شم مامانم شربت خواب داد اونم رو تاب چشاش عربي مي رقصيد تا خوابش برد  خلاصه بازم بازم از خونه مادرجون با گريه برگشت      ...
1 مرداد 1393

فرشته

سلام آبجي گلم بابا برات دوچرخه خريده وهمش تو حياط مادرجون دور مي زني گاهي وقتا مي افتي وكلي گريه ميكني تو تابستون بابا تو رو ژيمناستيك ثبت نام كرده حالا هم خيلي خوشحالي اونجا دوست هم تو جلسه ي اول پيدا كردي اسمشون:عسل.ابولفضل.مبينا. بود  كلاس قران هم ثبت نامت كرديم   ...
25 خرداد 1393

شلوغ كار ما

سلام آ بجي گلم جديدنا خيلي شيطون شدي منم اين روزا تعطيل شدم مي تونم وبلاگتو درست كنم  تو بعضي وقتا اعصابمو خورد مي كني صندلي برمي داري ميري روش هرچي لباس داري رو مي ريزي بيرون يا صندلي رو چپ مي كني روش سر سره بازي ميكني خلاصه خيلي شيطون شدي و من.باباومامان رو كلافه كردي وبا من بعضي اوقات جرو بحس ميكني ودست به كار هاي بد مي زني هر چي بهت ميگم گوش نمي كني  ...
16 خرداد 1393